کد مطلب:235257 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

خلفای عباسی هم عصر با علی بن موسی الرضا
علی بن موسی الرضا علیه السلام در طول امامت خود با چند تن از خلفای عباسی هم عصر بود پانزده سال در زمان هارون الرشید، سه سال و بیست و پنج روز در عهد محمدامین و ابراهیم بن مهدی معروف به ابن شكله، عموی محمدامین كه پس از چهار روز خلافت بر اثر خوشگذرانی و عیاشی و بی كفایتی از خلافت خلع شد؛ سپس دوباره با او بیعت كردند و یك سال و هفت ماه دیگر خلافت كرد. پس از ابراهیم، مأمون مستقلا عهده دار خلافت شد و بیست سال بر سراسر ممالك اسلامی حكمرانی كرد و علی بن موسی الرضا علیه السلام در زمان حكمرانی او به شهادت رسید.

علی بن موسی الرضا علیه السلام در زمان خلافت هارون الرشید آزادانه و بدون بیم و هراس عهده دار راهنمایی شیعیان بود و علاقه مندان از ساحت مقدس و مجالس درسش بهره مند می شدند و با وجود اینكه جاسوسان مأمون و فرماندار مدینه پیوسته اخبار را گزارش می دادند، آن حضرت با كمال آرامش به حل مشكلات و رفع نیازهای دوستان می پرداخت.

جاسوس هارون پس از شهادت موسی بن جعفر علیه السلام به هارون نوشت كه حضرت رضا علیه السلام از بازار یك خروس و یك سگ و گوسفندی خریده است.

او از این خبر خوشحال شده، گفت: دیگر از طرف او راحت شدم. پس از چندی زبیری نماینده ی هارون، نوشت: «حضرت رضا علیه السلام درب خانه خود را به روی مردم گشوده و همه را به پذیرش امامت خود دعوت می نماید.»

هارون بسیار تعجب كرد و گفت: قبلا نوشته شده بود، خروس و گوسفند و سگ



[ صفحه 11]



خریده است؛ اما امروز نوشته، مردم را به قبول امامت خود دعوت كرده است. [1] .

علی بن موسی الرضا علیه السلام به گونه ای مورد توجه و ملجاء دوستان قرار گرفته بود كه بعضی از دوستان، ایشان را از سطوت [2] هارون برحذر می داشتند و از او درخواست تقیه [3] می كردند.

محمد بن سنان گفت: «به حضرت رضا علیه السلام عرض كردم خود را مشهور نموده و مقام پدرت موسی بن جعفر علیه السلام را آشكارا احراز كرده ای با اینكه از شمشیر هارون خون می چكد.

در جواب من فرمود: «فرمایش جدم - پیامبر صلی الله علیه و اله - كه در مقابل تهدید ابوجهل فرمود: «اگر ابوجهل مویی از سرم كم كند، پیامبر نیستم.» مرا بی باك نموده است و من هم می گویم: اگر هارون مویی از سرم كم كند، امام نیستم. [4] .

هر كس از آن جناب می پرسید جانشین موسی بن جعفر علیه السلام كیست؟ او خود را معرفی می كرد.

روزی چند تن از واقفی مذهبان [5] از قبیل: علی بن ابی حمزه بطائنی و محمد بن اسحاق و حسین بن عمران و حسین بن سعید مكاری خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدند.



[ صفحه 12]



علی بن ابی حمزه گفت: فدایت شوم پدرت در چه حال است؟

فرمود: از دنیا رفت. گفت: چه كسی را جانشین خود قرار داد؟

جواب داد: مرا.

عرض كرد: شما به گونه ای آشكارا سخن می گویی كه هیچ یك از اجدادت چنین آشكارا و بدون ترس بیان نكرده اند از علی علیه السلام تا پدرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: نه چنین است: بهترین اجدام، پیامبر اكرم صلی الله علیه و اله، نیز همین طور آشكارا بیان فرموده است.

علی بن حمزه عرض كرد: از هارون و عمالش نمی ترسی؟

در جواب فرمود: اگر می ترسیدم، قطعا با این عمل، به نابودی خود كمك كرده بودم.

روزی ابولهب حضرت رسول صلی الله علیه و اله را به مرگ تهدید كرد. ایشان فرمودند: «اگر از جانب تو خدشه ای به من وارد شود، پیامبر نیستم.»

این اولین نشانه ای بود كه جدم، حضرت رسول صلی الله علیه و اله، به وسیله ی آن، مدعای خود را اثبات نمود؛ من هم به همین وسیله، گفتار خود را ثابت می كنم و می گویم اگر از طرفداران هارون، خدشه ای به من وارد شود، امام نیستم.

حسین بن مهران گفت: مستمسك خوبی به دست ما آمد؛ اگر ادعای شما صحیح است و امام هستی؛ سخنت را آشكارا بیان كن.

امام علیه السلام در جواب فرمود: «دیگر چگونه می خواستی سخنم را آشكارا بیان كنم؟»

از این هم بیشتر؟ می خواهی پیش هارون روم و بگویم كه من امام هستم و تو هیچكاره ای؟!

پیامبر صلی الله علیه و اله هم در ابتدای رسالت چنین نكرد؛ او دعوت خویش را ابتدا برای



[ صفحه 13]



خانواده و بستگان خود و كسانی كه به آنها اعتماد داشت ابراز نمود؛ [6] شما به امامت پدرانم اعتقاد دارید؛ خیال می كنید، من از روی تقیه برای حفظ جان موسی بن جعفر علیه السلام می گویم پدرم مرده است - آنچه گمان می كنید اشتباه است - [7] من از شما نمی ترسم و تقیه هم نمی كنم و آشكارا می گویم، امام هستم؛ در صورتی كه پدرم زنده بود، تقیه می كردم. برای حفظ جانش.

هارون را چندین مرتبه برای كشتن حضرت رضا علیه السلام تحریك نمودند؛ اما او چنین عملی را مرتكب نشد.

جنانكه علامه ی مجلسی رضوان الله علیه نقل می كند؛ جعفر بن یحیی برمكی گفت: در آن موقع كه هارون به مكه می رفت، روزی حسین بن جعفر به او گوشزد كرد: سوگندی كه یاد كرده بودی، فراموش كرده ای؟ گفته بودی كه هر كس پس از موسی بن جعفر علیه السلام ادعای امامت كند، خونش را خواهم ریخت.

اكنون فرزندش علی بن موسی الرضا علیه السلام ادعای امامت می كند و مردم همان اعتقادی كه به پدرش داشتند به او نیز دارند.

هارون نگاهی خشم آلود به او نموده گفت: همه شان را می خواهی بكشم؟

موی بن مهران، راوی خبر، می گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم و جریان را عرض كردم؛ فرمود: چه كار به من دارند؟ به خدا قسم هرگز نمی توانند به من ذره ای آسیب برسانند.

این سعایتها [8] آن قدر اثر بخشید كه هارون بالأخره روزی به فكر افتاد تا حضرت رضا علیه السلام را از بین ببرد؛ ولی خداوند، آن جناب را حفظ كرد.



[ صفحه 14]



اباصلت نقل می كند؛ روزی حضرت رضا علیه السلام در خانه نشسته بود. ناگهان پیك هارون وارد شد و گفت: امیرالمؤمنین تو را نزد خود خوانده است.

حضرت رضا به من نگاهی كرد و فرمود: مرا برای نابود كردنم می برند؛ ولی به خدا قسم كوچكترین آسیبی به من نمی توانند برسانند؛ چون در این مورد كلماتی از جدم دارم.

اباصلت گفت: با حضرت رضا علیه السلام بیرون رفتم. وقتی چشم هارون به ایشان افتاد. امام علیه السلام حرز مخصوص خود را خواند. [9] .

هارون با دیدن حضرت رضا علیه السلام منقلب شده گفت: ما دستور دادیم صد هزار درهم به شما بدهند؛ حوایج خویشاوندان خود را هم یادداشت كن تا تمام خواسته هایت را برآوریم.

پس از برگشتن حضرت رضا علیه السلام هارون به قد و بالای حضرت نگریست و با خود گفت ما تصمیمی درباره اش گرفته بودیم. ولی خداوند جز این خواست؛ آنچه خداوند اراده كرده بهتر است.

برامكه با سادات علوی دشمنی داشتند چون آنها در رگ و ریشه هارون نفوذ كرده بودند و می خواستند حكومت خود را - كه منوط به استقلال هارون بود - تحكیم نمایند؛ بدین جهت به زندانی نمودن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام اقدام كردند و سادات را از هر گوشه و كنار گرفته، می كشتند؛ چنانكه صفوان بن یحیی نقل می كند: روزی یحیی بن خالد برمكی به هارون گفت: علی، پسر موسی بن جعفر، ادعای امامت می كند (برای او فكری نمی كنی؟) هارون در جواب او گفت:



[ صفحه 15]



«آنچه درباره ی پدرش انجام دادیم بس نیست؟!» [10] .

گرچه در تاریخ برای انقراض برامكه علل مختلفی نقل نموده اند؛ از قبیل: جریان عباسه، خواهر هارون الرشید، یا مداخله ی صریح، در امور مملكت بدون استصواب. [11] و نظرخواهی از هارون كه عمده ی آن شركت در قتل موسی بن جعفر علیه السلام بود. حضرت رضا علیه السلام هم به خاطر همین ستمكاری كه از برامكه سر زد، آنان را نفرین كرد.

محمد بن فضیل گوید: پیش از آنكه هارون برامكه را براندازد، در همان سال، حضرت رضا علیه السلام در عرفات، راز و نیاز و مناجات می كرد؛ سپس سر به زیر انداخت؛ پرسیدند چه دعایی می كردید؟

فرمود: من پیوسته برامكه را به خاطر جنایتی كه مرتكب شدند، نفرین می كردم، خداوند امروز مستجاب كرد؛ پس از این، دیری نپایید كه هارون بر برامكه خشم گرفت و جعفر و یحیی را كشت و اوضاع آنها را از هم پاشید. [12] .



[ صفحه 16]




[1] ص 205، ج 2، عيون اخبار الرضا «ممكن است خريد اين حيوانات براي اغفال هارون و عمالش بوده است.».

[2] قهر و غلبه، وقار، ابهت.

[3] خودداري از اظهار عقيده و مذهب، خود را هم مذهب ديگران نشان دادن براي حفظ جان.

[4] ص 257، روضه كافي.

[5] واقفيها كساني بودند كه امامت حضرت رضا عليه السلام را نپذيرفتند و در امامت موسي بن جعفر عليه السلام توقف نمودند يا به عبارت ديگر جمعي از اصحاب امام هفتم بودند كه امامت را بر امام هفتم ختم دانستند.

[6] آشكارا بيان كرد.

[7] ص 115، ج 49 بحارالانوار.

[8] سخن چينها.

[9] اين حرز در مهج الدعوات هست و به نام رقعة الحبيب آن حضرت نام مي برند. حرز، دعايي است كه بر كاغذ نوشته، همراه خود نگه دارند.

[10] ص 113، جزء 49 بحار....

[11] صوابديد، راست و درست پنداشتن.

[12] ص 58، جزء 49 بحار....